باز باران باز باران با ترانه با گهرهای فراوان میخورد بر بام خانه یادم آید روز دیرین گردش یك روز شیرین….. هر وقت باران میگرفت این شعر به مغزش هجوم می آورد.و به سرعت پرتاب میشد به كوچه باغهای كودكیش؛ كوچه های باریك و پیچ در پیچ خیابان بهارستان؛ آن وقتها كه هنوز […]